سفرنامه ویتنام : بهشت سرخ – هانوی و خلیج هالونگ Halong Bay
تاریخ سفر: از شب ۲۷ نوامبر ۲۰۱۴ تا عصر روز ۲ دسامبر
تا از فرودگاه برسم به هاستل هوا کاملا تاریک شده بود. جایی که رزرو کرده بودم توی قسمت قدیم شهر قرار داشت. مسئولش پسر خیلی جوون و خوش برخوردی بود اما این هاستل تمیز چند تا مشکل عمده داشت: اصلا کمد یا جایی برای قرار دادن وسایل نداشت و اتاقها انقدر کوچیک بودن که با گذاشتن کوله پشتی روی زمین، عملا امکان جابه جا شدن به صفر می رسید. فقط یه پریز توی هر اتاق پیدا می شد. اتاق چهارتخته ای که توش بودم عملا برای یه نفر مناسب بود. برای همین با مسئولش حرف زدم و قبول کرد که بی خیال بقیه رزرو من بشه و من فقط همون یه شب رو اونجا بمونم.
چون شب شده بود و من هم خسته بودم عملا کار زیادی نمی تونستم انجام بدم جز اینکه برم بیرون و چیزی برای جویدن پیدا کنم که اون هم توی ویتنام بسیار کار راحتیه. یه خانم میانسال یه بساط خیلی محقر کنار خیابون پهن کرده بود و نودل می فروخت و مشتریهاش هم بیشتر جوون بودن. دو سه شبی رو شام پیش همون خانمه رفتم. جالب اینه که بدونید سفرم به ویتنام از معدود مسافرتهایی بود که من بعدش دچار هیچ مشکلی نشدم، با اینکه ۲۰ روز غذای دستفروشهای خیابون رو خوردم.

سفرنامه ویتنام ،غذای محبوب ویتنامی ها و چینی ها. نودل برنج یا گندم همراه با تخم مرغ، گوشت مرغ، تره و قارچ

سفرنامه ویتنام ،رستوران ساده خیابونی. چیزی که در جنوب شرق آسیا خیلی مرسومه
موقع برگشتن فکر می کنید کی رو دیدم؟ یادتونه توی سفرنامه هوچی مینه سیتی در مورد یه دختر فرانسوی نوشتم که عاشق یه پسر برزیلی شده بود و بعدش کیفش رو دزدیده بودن و دوست داشت با من در یه تور همسفر بشه ولی می ترسید؟ (یه نگاهی به سفرنامه هوچی مینه سیتی بندازید).
خیلی جالبه که توی یه کشور خارجی دو نفر همدیگه رو اتفاقی یه بار تو جنوب و یه بار در شمال ببینند. این بار دوست برزیلیش هم پیشش بود. خوشحال و خندون بودن جفتشون. ایشالا خوشبخت بشن! فردا صبح اولین کاری که کردم این بود که هاستل جدید پیدا کنم. این کار یکی از ساده ترین کارهای دنیا در جنوب شرق آسیاست.
تنها با ۵ دقیقه گشتن یه دونه خوبش رو پیدا کردم. اتاقهای بزرگ و دلباز و بسیار تمیزی داشت. یه اتاق ۶ تخته گرفتم و خوشبختانه فقط یه هم اتاقی داشتم. اتاق یه بالکن بزرگ با میز و صندلی های حصیری داشت. قیمتش هم فقط یه دلار گرونتر از قبلیه بود.

سفرنامه ویتنام ،هاستل جدیدم در هانوی

سفرنامه ویتنام ،بالکن هاستل
فردا صبح یه سر رفتم همون هاستل قبلیم چون به هم اتاقی هام قول داده بودم که اگه جای خوبی پیدا کردم بیام بهشون خبر بدم. یکیشون که یه فیلیپینی غول پیکر بود همراه من اومد به هاستل جدیدم، هر چند بعدش گفت که برنامه شون عوض شده و می خوان شهر رو ترک کنند.
با هم یه دوری توی همون منطقه زدیم. مثل بیشتر محله های قدیمی توی آسیا، بیشتر کوچه و خیابونها تنگ بودن و مملو از آدم و مغازه. یکی از جالبترین مغازه هایی که دیدم یه ” بامبو فروشی ” بود. کلی ” نی ” واسه فروش داشت. نمی دونم واقعا چه کاربردی داشت ولی با توجه به استحکامش احتمالا تو معماری روستایی استفاده میشه.

سفرنامه ویتنام ،مغازه نی و بامبو فروشی
قبل از اینکه سری به جاهای دیدنی شهر بزنم اول باید تکلیف یه کار مهم رو مشخص می کردم. اصولا توریستی که به هانوی میاد – شهری که در شمال این کشور دراز قرار داره – برای دیدن خود شهر اینجا نیومده. یا اومده بره یه منطقه سرسبز پر از شالیزار در کوهستانهای شمالی در نزدیکی مرز چین به نام ” ساپا ” یا اومده بره معروفترین دیدنی ویتنام رو ببینه، جایی که بهش میگن خلیج هالونگ. خلیجی که ترکیب زیبایی از آب و جزیره های لقمه ایه.
بدون داشتن یه تور مناسب نمیشه اون طور که باید از این ” جزیرک ها ” دیدن کرد چون بخش عمده شون در واقع یه تیکه صخره سرسبز خالی از سکنه است. توی بافت قدیم شهر یکی از راحت ترین کارها پیدا کردن رستوران و یه آژانس مسافرتیه. البته نه از اون آژانسهای سبک ایران که کلی برای خودشون دفتر و دستک ردیف می کنن و در نهایت از عهدۀ دادن یه خدمات ساده به طور استاندارد هم عاجزند.

سفرنامه ویتنام ،با این سبدها هر چیزی رو حمل می کنند!
بیشتر اینها آژانسهای ساده محلی هستند که چند تا تور داخلی رو ارائه میدن و در واقع نفر یا Agent یه کمپانی بزرگ هستن و جالبه که کاملا هم در صورت بروز مشکل پاسخگو هستند. گشت زدن توی این منطقه، خوردن ناهار و چونه زدن و پیدا کردن یه تور مناسب کلا تا غروب طول کشید. ببینید دقیق یادم نیست برنامه تور چطوری بود ولی فکر کنم اینطور بود که صبح می اومدن دنبالم و از اونجا با یه سفر زمینی در مدت سه ساعت می رسیدیم به خود خلیج، بعدش یه گشت خوب در خلیج و اقامت شبانه در یه کشتی و فرداش هم یه گشت دیگه و بعدش برگشت به هانوی.
اگه درست یادم باشه قیمت اولیه این تور ۹۰ دلار بود که من رسوندمش به ۶۵ دلار. بعدا تو کشتی از همسفرهام که پرسیدم فهمیدم اونها حداقل ۱۱۰ دلار دادن چون زود رزرو کرده بودن و مثل بیشتر اروپایی ها چونه زدن بلند نبودن. البته آژانسه به من گفت لطفا به هیچکدوم از مسافرها نگو که من به این قیمت بهت فروختم. باور کنید اگه ویتنامی بودم احتمالا کل تور با ۳۰ دلار تموم می شد…

سفرنامه ویتنام
تقریبا هوا داشت تاریک می شد. یه دریاچه بزرگ خیلی کم عمق توی شهر هست به نام ” هوان کی یِم Huan Kiem ” که به یکی از جاذبه های دیدنی طبیعی شهر تبدیل شده. Huan Kiem یعنی ” دریاچه شمشیر بازگردانده شده”. یه افسانه ای هست که میگه یه امپراتور ویتنامی بوده که علیه چینی ها مدتها می جنگیده و در این جنگ از یه شمشیر استفاده می کرده که استادش ” شاه اژدها ” بهش داده بوده. وقتی امپراتور داشته روی دریاچه قایق سواری می کرده، یه لاک پشت بزرگ بهش نزدیک میشه و میگه حالا که پیروز شدی باید شمشیر رو پس بدی و امپراتور هم همین کار رو می کنه و از اون به بعد دریاچه به این نام معروف میشه. کلا افسانه های شرق آسیا به ویژه افسانه های چینی بی نمک هستند!
هنوز هم دریاچه لاک پشت داره. می گفتند حتی یه لاک پشت خیلی کمیاب که بهش میگن ” لاک پشت غول پیگر یانگ تسه ” اینجا وجود داشته که چند وقت پیش مرده. از این لاک پشت فقط ۳ عدد در دنیا باقی مونده.

سفرنامه ویتنام
یکی از وسیله های حمل و نقل سه چرخه است. من خوشم نمیاد ازش چون وقتی سوارش میشم و یکی دیگه پا میزنه و عرق می ریزه، حس می کنم به دوران برده داری برگشتم!

سفرنامه ویتنام ،شیرینی می فروخت.
وقتی رسیدم به دریاچه هوا تاریک شده بود. اگه اشتباه نکنم در ساحل شمالی یه میدون خیلی باز و بزرگ بود. اونجا هم دستفروش زیاد بود و هم مغازه هایی که کوله پشتی می فروختند. همشون هم دوخت ویتنام و البته غیر اریجینال یا به قول انگلیسی ها Fake . اما جنسهاشون بد نبود و قیمتهاشون هم واقعا پایین. من سه چهار تا سایز متوسط و کوچیک خریدم که هنوز هم دارن به خوبی کار می کنند.

سفرنامه ویتنام ،میدون کنار دریاچه
آروم و خوش خوشک یه دور کامل دور دریاچه زدم. تمام ساحل رو به صورت یه پارک درآورده بودن. تو این پارک از دستفروش پیدا می شد تا عروس و داماد! این دریاچه دو تا جزیره کوچیک هم داره که توی هر دو تاش بناهای قدیمی ساخته شده. یکیش رو بهش میگن برج لاک پشت (که قابل دسترسی نبود) ولی در شب نورپردازی قشنگی داشت.
نمی دونم کاربردش چی بوده. و اون یکی ساختمون که توی یه جزیره بزرگتره رو میگن ” معبد کوه یَشم Ngoc Son ” که یادمه به وسیله یه پل چوبی قرمز به ساحل دریاچه راه داشت. از این پل عکس نگرفتم، نمی دونم چرا! وقتی از روی پل گذشتم که دیگه دیر شده بود و در معبد رو بسته بودن و صدالبته اصلا ناراحت نبودم از این موضوع. انقدر معبد دیده بودم تو این سفر که دیگه معبدم نمی اومد.

سفرنامه ویتنام ،پارک کنار دریاچه

سفرنامه ویتنام ،برج لاک پشت
برج لاک پشت در جزیره ای کوچیک در میان دریاچه. کیفیت عکس خوب نیست هر کاری کردم بهتر از این نتونستم درستش کنم.

سفرنامه ویتنام ،عکسی هوایی از برج لاک پشت
عکسی هوایی از برج لاک پشت و دریاچه که از اینترنت گرفتم. رنگ دریاچه کاملا سبزه برای همین قبل از اینکه امپراتور شمشیر رو پس بده اسمش ” دریاچه سبز ” بوده. این نام خیلی مناسب تره نه؟

سفرنامه ویتنام ،قسمتی از سردر معبد ” کوه یشم “
صبح نسبتا زود از اتاق زدم بیرون. این روزی که در پیش داشتم شاید تنها فرصتی بود که می تونستم به طور کامل به هانوی اختصاص بدم. هانوی که الان پایتخت کشور ویتنامه، قبل از یکپارچه شدن این کشور هم پایتخت ویتنام شمالی یا همون ویتنام کمونیستی بوده. پس اینجا یکی از بهترین جاهها در ویتنام برای پیدا کردن آثار انقلابیه. هو چی مینه (حالا که باهاش صمیمی تر شدیم صداش می کنیم ” هو “) همین شهر رو به عنوان مقر حکومتش انتخاب کرد و در نهایت هم در همین شهر به خاک سپرده شد.
با توجه به رفتارهای اسلاف پیشینش مثل لنین یا ” مائو ” و یا تا حدی آتاتورک می شد حدس زد که ” هو ” هم باید آرامگاه با شکوهی داشته باشه. همین طور هم هست. یه میدون خیلی بزرگ در هانوی هست که مقبره سنگی مکعبی غول پیکر ” هو ” در اون قرار داره. مقبره ای که شباهت بسیار زیادی به آرامگاه لنین ” مائو ” و آتاتورک داره. این میدون هم خیلی شبیه به میدان ” تیان آنمن ” در شهر پکنه.
تو راه جالب ترین چیزی که دیدم یه برج آجری دیدبانی بلند بود که شباهت زیادی به فانوس دریایی داشت.
شاید هم برج دیدبانی زندان شهر بود ولی خیلی بهش دقت نکردم. با یه عکس سرسری از کنارش رد شدم. رسیدم به یه میدون خیلی بزرگ که آرامگاه در وسطش قرار داشت. خود میدون چیزی برای عرضه نداشت. فقط یه فضای خیلی خیلی باز بود. در وسط میدون خالی که کفش رو با سنگ پوشونده بودن، مقبره مکعبی سنگی بزرگ ” هو ” قرار داشت، در جایی که سالها قبل از مرگش اطلاعیه استقلال جمهوری سوسیالیستی ویتنام رو خونده بود.

سفرنامه ویتنام ،یه برج در نزدیکی مقبره ” هو شی مینه ” که نفهمیدم کاربردش چیه
چند تا نگهبان سفید پوش مثل مداد کنارش نگهبانی می دادن. میگن بنای این آرامگاه از مقبره لنین الهام گرفته شده. رنگ نمای ساختمون خاکستریه که در بالای اون با رنگ قرمز نام هوچی مینه نوشته شده. بنایی که میشه گفت هیچ کدوم از مولفه های معماری ویتنامی یا چینی رو نداشت. میگن این ساختمون رو به عنوان ششمین سازه زشت در جهان انتخاب کردن.
جنازه ” هو ” رو بعد از مرگ مثل لنین، استالین و مائو مومیایی کردن. البته مومیایی به سبک روسها نه مصریها و اینکاها. این سبک مومیایی به وسیله یه ماده شیمیایی با فرمول سری صورت می گیره و بدن مُرده رو با اینکه خیلی سالم نگه میداره ولی به بیننده این حس رو میده که صورت جنازه از شمع یا موم درست شده. البته اون موقع که من رسیدم هانوی، چند روز بود که عمو ” هو ” برای تجدید مواد رفته بود مسکو.

سفرنامه ویتنام ،مقبره ” هو شی مینه ” رهبر ویتنام

سفرنامه ویتنام ،یکی از ساختمونهای میدون. اگه اشتباه نکنم باید مجلس باشه
ورودی کاخ سلطنتی که قبلا متعلق به حاکم فرانسوی هندوچین بوده در این میدون قرار داشت چیزی مثل شهر ممنوعه پکن که در میدون تیان آنمن قرار داره ولی نه عظمت اون اثر چینی رو داشت و نه معماری بومی. یه جایی خوندم تنها چیزی که باعث میشه تا یه نفر با دیدن عکس این قصر به این نتیجه برسه که مکان این ساختمون در فرانسه نیست، درختهای انبۀ توی حیاطه. ساختار قصر کاملا فرانسوی بود با دیوارهایی به رنگ زرد جیغ.
بعد از استقلال ویتنام ” هو ” دستور داد توی حیاط بزرگ این قصر یه خونه ویتنامی چوبی براش بسازن ولی هیچ وقت حاضر نشد در قصر زندگی کنه و فقط از اون برای پذیرایی و دیدار با مهمونهای مهم خارجی استفاده می کرد. البته حیاط کاخ و فضای سبز اون خیلی آرامش بخش و زیبا بود و با این حساب نمی تونستم خیلی ” هو ” رو طرفدار ساده زیستی قلمداد کنم. تو قصر نرفت ولی همون خونه چوبی قشنگ دو طبقه اش توی اون حیاط احتمالا آرزوی خیلی از مردم ویتنام باشه.

سفرنامه ویتنام ،برای بالا بردن وسایل از بالابر استفاده نمی کردن. دست به دست رد می کردن بره!

سفرنامه ویتنام ،نمای بیرونی کاخ سلطنتی

سفرنامه ویتنام ،سردر قصر
برای بازدید وارد محوطه قصر شدم. بازدید از خود کاخ، ممنوعه ولی محوطه و خونه ” هو ” برای بازدید آزاده. درست یادم نمیاد ولی فکر کنم بازدید رایگان بود. با کمی راهپیمایی رسیدم به خونه. یه خونه چوبی دو طبقه ساده به رنگ قهوه ای سوخته. خیلی ساده بود. وسایل و خونه رو طبق ادعای خودشون به همون صورتی که برای آخرین بار اونجا رو ترک کرده نگه داشته بودن. اتاق خواب و اتاق غذا خوری از بیرون قابل بازدید بود. قسمتی از دیوار رو برداشته بودن و به جاش شیشه بزرگی انداخته بودن که بشه داخل رو دید اما کسی اجازه ورود به داخل خونه رو نداشت. خود خونه به یه دریاچه کوچیک مشرف بود.

سفرنامه ویتنام ،اتاق غذا خوری ” هو “
اطراف خونه چند تا ساختمون زرد کوچیک که به سبک اروپایی ساخته شده بودن قرار داشت. یکی رو تبدیل کرده بودن به گاراژ ماشین های خصوصی ” هو ” . البته تابلوی کنار ماشینها ادعا می کرد که همه این خودروها هدیه از طرف دیگر کشورها هستن. تعداد ماشینها زیاد نبودن یا دو تا بود یا سه تا. دقیق یادم نیست. یکی از جاهای قشنگ این مجموعه فضای باز خیلی خلوتی بود که ” هو ” در اونجا مطالعه می کرد. درست زیر یه طاق سبز.
مجسمه اش رو که اون رو در حال مطالعه نشون میداد اونجا نصب کرده بودن. یکی از چیزهای طبیعی قشنگ در این حیاط، یه جور درخت بود که ریشه هاش مثل نیزه از خاک زده بودن بیرون. حتما دیدید درختهای کهنسال بزرگی رو که ریشه هاشون مثل رگ از زیر خاک زده بیرون. حالا تصور کنید در هر چند سانتی متر از این ریشه ها، یه چیزی مثل نیزه به طور عمودی از خاک اومده باشه بیرون. نمی دونم دلیل وجود ریشه هایی به این شکل چیه.

سفرنامه ویتنام ،یکی از ماشینهای شخصی ” هو “

سفرنامه ویتنام ،محل مطالعه رهبر

سفرنامه ویتنام ،دریاچه ای که خونه ” هو ” در کنار اون ساخته شده بود.
دریاچه ای که خونه ” هو ” در کنار اون ساخته شده بود. این چیزهای تیز رو که از زمین زده بیرون ببینید. این ها قسمتی از ریشه درخت هستند.
و در انتها (اگه اشتباه نکنم) در یکی از حیاطهای کاخ، یکی از دیدنی های معروف هانوی قرار داشت. یه پاگودای (نوعی معبد) کوچیک که فقط یه پایه داشت. یه استخر خیلی کوچیک اونجا بود. وسط این استخر یه پایه ضخیم قرار داشت و روی اون یه معبد خیلی کوچیک ساخته بودن. طرحی که هدف سازنده های اون القای یه گل نیلوفر بود برای همین هم وسط یه استخر ساخته بودنش.
اصل این پاگودا در حدود هزار سال پیش ساخته شده اما در نهایت پس از پایان جنگ هندوچین وقتی فرانسوی های شکست خورده مجبور شدن شهر رو ترک کنند، اون رو منفجر کردند. نهایت سوزش و تلاشی احمقانه برای خالی کردن حرصشون. جالبه بدونید این تخریب مال چند صد سال پیش نیست، مال دهه ۶۰ قرن بیستمه. بماند … دوباره مثل اولش بازسازی کردنش و حالا یکی از نمادهای شهر به حساب میاد.

سفرنامه ویتنام ،پاگودای تک پایه یکی از نمادهای شهر هانوی به حساب میاد
کاخ سلطنتی یا خراب کردن معبد تنها یادگاری فرانسوی ها نیست. زمانی که اونها اینجا رو مستعمره خودشون کرده بودن، برای اداره درست و تسلط کامل به سرزمین، نیاز به یه سازماندهی مناسب داشتند مثل سیستم حمل و نقل، اداره جات، سازمان اطلاعاتی و … قطعا زندان. زندانی که توش هم بشه دزد و متجاوز رو نگه داشت و هم آزادیخواه رو. زندان تقریبا تو مرکز شهره.
جالبه که نمای بیرونی این زندان هم مثل کاخ زرد بود. دیوارهای زندان یه محوطه بسته به شکل ذوزنقه رو به وجود می آوردن و چسبیده به این دیوارها (در قسمت داخلی زندان) یه سری ساختمونهای دراز که هم محل نگهداری زندانیها بوده و هم اتاقهای اداری، ساخته بودن.

سفرنامه ویتنام ،ورودی زندان
بعد از خروج فرانسویها، دولت ویتنام از این زندان برای نگهداری اسیران جنگی آمریکایی استفاده می کرد. معروفترین اسیر این زندان، جان مک کین John McCain سناتور جمهوری خواه ایالت آریزونا و رقیت انتخاباتی باراک اوباما هستش. مک کین خلبان بمب افکن بود. در زمان بمباران هواپیماش رو با موشک زدن و اون نصفه و نیمه زنده موند. پدرش رو تو همین زندان درآوردن. جالبه که چند سال پیش طی یه بازدید از ویتنام از همین زندان بازدید کرده بود. هنوز لباس خلبانی و چتر نجاتش تو این موزه نمایش داده میشه.

سفرنامه ویتنام ،لباس خلبانی و چتر نجات جان مک کین در زمان اسارت در ویتنام
بخش عمده این زندان برای ساختن برج و توسعه مدرن شهری خراب شد و الان فقط قاعده بزرگ ذوزنقه باقی مونده که تبدیل شده به موزه. به نظرم جای جالبی بود. توش عکس های زیادی از زندانیان آزادیخواه ویتنامی که البته زیرنویس فرانسوی عکسها اونها رو جنایتکار خطاب می کرد پیدا می شد. نمونه هایی از وسایل شکنجه و اعدام مثل گیوتین هم اونجا وجود داشت.
شرایط زندانیها و داستانهایی از شکنجه های اونها روی تابلوهای راهنما نوشته شده بود. مثلا رو یکیش نوشته شده بود که فرانسویها به زندانیها گوشتهای مونده و تاریخ مصرف گذشته گاومیش می دادن و به خاطر همین خیلیهاشون مریض می شدن و می مردن. چندتا از سلولهای سیاه و مخوف زندان هم هنوز سرجاشون بودن. در داخل این سلولها مدلهای مومی و قشنگی از زندانیهای دربند به نمایش درومده بود تا بیننده بتونه تصور بهتری از شرایط اون موقع زندون داشته باشه.

سفرنامه ویتنام ،نمایی از زندان قبل از تخریب. الان فقط قاعده بزرگ ذوزنقه باقی مونده

سفرنامه ویتنام ،عکسی قدیمی از زندانیان دربند ویتنامی

سفرنامه ویتنام ،نمونه ای از سلولهای زندان

سفرنامه ویتنام ،یه نمونه واقعی از گیوتین هایی که برای اعدام استفاده می شد.

سفرنامه ویتنام
شاید روزی که دکتر گیوتین برای حس انسان دوستی این وسیله رو اختراع می کرد، به فکرش هم نمی رسید که با اختراعش بزرگانی مثل لاوازیه یا کسانی که برای آزادی کشورشون می جنگند، سر بریده بشن. احتمالا اگه می دونست اختراعش رو پس می گرفت.
یه جای دیگه رو هم وقت داشتم تا ببینم. یه معبد معروف دیگه در شهر هست که ترجمه اش میشه ” معبد ادبیات ” یا Temple of Literature . معبدی که حدود ۱۰۰۰ سال پیش ساخته شده و به عنوان اولین دانشگاه ملی ویتنام به حساب میاد چون از همون موقعِ ساخت به عنوان مکانی برای یادگیری استفاده می شده. معبد به شکل یه مستطیل درازه که به ۵ حیاط تقسیم شده. هر حیاط به وسیله یه دیواره و یه دروازه از حیاط بعدی جدا میشه. سبک ساخت معبد کاملا چینیه.
در حیاط اول و دوم به غیر از فضای سبز چیز قابل توجهی به چشم نمی خورد اما در حیاط سوم یه استخر سنگی پر از گل نیلوفر و تعداد زیادی لاک پشت سنگی قرار داشت. این لاک پشت ها به صورت سری در کنار همدیگه چیده شده بودن و به طور عمودی بر پشتشون یه کتیبه بزرگ سنگی نصب شده بود. روی این کتیبه های باستانی، نام فارغ التحصیلان این دانشگاه (در چند صد سال پیش) حک شده. حالا چرا لاک پشت؟ چون لاک پشت در فرهنگ این مردم نماد عقلانیت و درک و فهمه. یکی از چهار جانور مقدس در کنار ققنوس، اسب تک شاخ و اژدها.
در حیاطهای بعدی خود معبدها و زیارتگاهها قرار داشتن که به کنفوسیوس (فیلسوف بزرگ چینی) تقدیم شدن. البته آموزشهای کنفوسیوس خودش یه آیین به حساب میاد که اصلا فرقش رو با بودیسم نمی دونم.

سفرنامه ویتنام ،ورودی معبد

سفرنامه ویتنام ،حیاط اول معبد

سفرنامه ویتنام ،حیاط سوم کاخ

سفرنامه ویتنام ،کتیبه های سنگی که در روی اونها نام فارغ التحصیلها حک شده. لاک پشت در فرهنگ ویتنامی نماد خردمندیه.

سفرنامه ویتنام ،نمایی از داخل زیارتگاه معبد
جالب این بود که تعداد زیادی دانشجو با لباسهای فارغ التحصیلی اومده بودن اونجا تا عکس بگیرن. شاید این یه جور ادای احترام به اولین دانشگاه ملی این کشور باشه. موقع بیرون اومدن چند تا جوون اومدن جلو تا با من حرف بزنند. نوبتی سوال می پرسیدن. معلوم بود دارن انگلیسی تمرین می کنند. بعدش هم یه فرم نظرسنجی دادن تا من پر کنم. و در انتها هم یه دونه از این چیزای آهن ربایی که می چسبونن به در یخچال بهم هدیه دادن…

سفرنامه ویتنام ،جمعی از فارغ التحصیلان

سفرنامه ویتنام ،ایضا جمعی از فارغ التحصیلان
لازم نبود همه کوله پشتیم رو با خودم ببرم. بیشتر هاستلها یه امانتداری یا یه انباری کوچیک دارن که کوله های مسافرهاشون رو برای یه مدتی اونجا نگه می دارن. به این سرویس میگن Luggage Storage. این یکی از آپشنهای خوبِ بعضی از هاستلهاست. ماشین صبح اومد دنبالم برای رفتن به خلیج هالونگ. سه ساعتی تو راه بودیم. منظره ها مثل قبل بود. همه جا سبز، پر از علفزار و مزرعه و پر از رودخونه های بسیار پهن. فقط تو دلم دعا می کردم که خلیج مه آلود نباشه. اول زمستون بود.
ویتنام از معدود کشورهای جنوب شرق آسیاست که تو بخشی از اون زمستون واقعی وجود داره و برف هم می باره. هالونگ در شمال شرقی ویتنام قرار گرفته. خیلی نزدیک به مرز چین. کمی بیشتر به سمت شمال منطقه Sapa قرار داره که خیلی ها برای طبیعت گردی و دیدن مناظر زیبایی که شالیزارها خلق کردن به اونجا میرن. من هم برنامه داشتم برای اونجا ولی توریستهایی که به تازگی برگشته بودن می گفتند مه همه جا رو گرفته به زودی هم برف می باره.

سفرنامه ویتنام ،یکی از پلهای بزرگ بین راه
نزدیک خلیج که شدیم می شد منظره هایی رو که انتظارش رو داشتم تو افق ببینم. توی خلیج پر بود از جزیره های صخره ای کوچیک و بزرگ. ماشین کنار یه اسکله مسافری کوچیک نگه داشت. اونجا پر بود از قایقهای مسافرتی توریستی. اونجا باید سوار یه قایق کوچیک می شدیم که ما رو به سمت کشتی توریستی که وسط خلیج لنگر انداخته بود ببره. فکر کنم عمق اسکله برای کشتی های بزرگتر کم بود. چهار نفر تو گروه بودن که برای من جلب توجه می کردن. یه زوج ویتنامی و یه زوج هلندی.
مرد ویتنامی سر و وضع و تیپش نشون میداد که مقیم ویتنام نیست. بعدا فهمیدم که آمریکا زندگی می کنه ولی زوجش اصلا ویتنامی نمی تونست حرف بزنه. معلوم بود متولد آمریکاست. من یه ویژگی عجیب غریب دارم. اون هم اینه که بعضی وقتها دنبال سوژه هایی می گردم که بره رو اعصابم!!! دختره خیلی رو اعصاب بود. داشت یه کتاب داستان می خوند. در تمام مدتی که تو اتوبوس بود یه بار به بیرون نگاه نکرد. تو اسکله کله اش تو کتاب بود. موقعی که داشتیم روی یه لبه نسبتا باریک بتنی راه می رفتیم تا به قایق برسیم هم سرش تو کتاب بود.
این کارش خیلی خطرناک بود چون تمام طنابهای قایقها رو به پایه هایی که برای همین کار در داخل دیوار بتنی کار گذاشته شده ، می بندند. هر آن امکان داشت پاش گیر کنه به طناب و بیفته تو آب. سوار قایق که شدیم کله اش تو کتاب بود. تو کشتی هم همینطور. حس کردم حرص دوست پسرش رو درآورده. کلا یه دقیقه به خلیج نگاه نکرد. دلم می خواست گردنش رو ۳۶۰ درجه بچرخونم! از این رفتارهای مزخرف از آمریکایی ها و کانادایی ها زیاد دیدم. هر وقت هم که گروه دور هم جمع می شدند اون مرده قشنگ سلام می کرد ولی دختره جوری رفتار می کرد که انگار کسی وجود نداره.

سفرنامه ویتنام ،این کشتی ما نیست ولی مال ما هم همین شکلی بود.
اون زوج هلندی هم جالب بودن. می دونید که هلندیها بلندقدترین ملت جهان هستن. دختره هم قد من بود. بسیار خوش برخورد و خوشرو. هر وقت همدیگه رو می دیدیم لبخند میزد. دوست پسرش هم خیلی بلند و هیکلی بود. می گفت هلندی هستم اما خیلی پوستش تیره بود. به نظر می رسید هم ولایتی رود گولیت و فرانک ریکارد باشه! (خیلی از فوتبالیستهای تقریبا سیاه پوست هلندی اصلیت سورینامی – کشوری کوچیک در شمال آمریکای جنوبی – دارن). اگه پسره می گفت اهوازی هستم باورم می شد ولی هلندی نه! اما در کل زوج دوست داشتنی ای بودن.

سفرنامه ویتنام ،نمایی از یه ” جزیرک ” . جلوی کشتی ما هم معلومه
قایق بالاخره رسید به کشتی چوبی سفید رنگ و وارد کشتی شدیم. اتاقهامون رو نشونمون دادن. خوب طبیعیه چون من تنها و مجرد بودم به من یه اتاق تکی اما دو تخته دادن. اتاق خیلی زیبا و تمیز بود. راستش سالهاست سر و کارم با کشتیه و همیشه همشون بو می دادن. اصلا عادت نداشتم یه اتاق مرتب توی یه کشتی ببینم.
یه استراحت مختصر کردیم و ناهار رو هم زدیم. غذای خوبی بود. اگه درست یادم باشه ماهی بود. قطعا حضور در یه خلیج آروم با اون صحنه های زیبا می تونست لذت غذا رو چند برابر کنه البته نه برای کسی که موقع غذا خوردن هم کله اش تو کتاب بود!

سفرنامه ویتنام ،اتاقم در داخل کشتی

سفرنامه ویتنام ،ناهار کشتی
یکی از برنامه ها پیاده شدن تو یکی از جزیره ها و بازدید از یه غار بزرگ تو اون جزیره بود. اسکله های جزیره ها خیلی کوچیک و کم عمق هستند برای همین کشتی ها تا نزدیکی این مکانها میرن و بعد مسافرها رو با قایقهای کوچیکشون به جزیره ها منتقل می کنند. تا برسیم به نزدیکی جزیره غار، از بین کلی جزیرک گذشتیم.
بعضی هاش شکلهای جالبی داشتند: از کیک یزدی گرفته تا یه چیزی شبیه عقاب یا طوطی. با قایق رسیدیم به جزیره که اگه اشتباه نکنم نامش بود Bon Hon. یه مسیر چوبی زیبا در امتداد صخره های عمودی جزیره ساخته بودن که تا نزدیک پله های غار امتداد پیدا می کرد. میشد گفت جزیره چیزی به نام ساحل نداشت. از همون ابتدا ما به یه صخره نسبتا عمودی می رسیدیم. تعداد نسبتا زیادی پله رو باید بالا می رفتیم تا برسیم به دهانه غار. خوبی این صعود این بود که می شد قسمتی از خلیج رو از بالا دید.

سفرنامه ویتنام

سفرنامه ویتنام

سفرنامه ویتنام ،این صخره شبیه یه پرنده است
یه واقعیتی رو باید بگم. بیشتر این تورهای گردشگری، قسمت خاصی از خلیج رو مورد عنایت قرار میدن. در واقع قسمت توریستی و نزدیک به ساحل رو که خوب قطعا کمی هم شلوغه. البته تو اون موقعی که من رفتم خلوت بود. اونهایی که دوست دارن به قسمتهای بکر و دورتر خلیج برسند از تورهای خاص تری استفاده می کنند که معمولا حداقل یک هفته طول می کشه و لازم به گفتن نیست که قیمتش خیلی بالاتره.

سفرنامه ویتنام ،کنار گذر چوبی که بین اسکله و پله های غار ساخته شده
رسیدیم به غار. اسم غار که عمرا یادم نمونده اون هم اسمهای عجیب غریب ویتنامی ولی تو اینترنت گشتم اسمش رو پیدا کردم Hang Sung Sot که معنیش میشه غار اعجاب انگیز. مثل بیشتر غارهایی که من دیدم دهانه غار از خود دالان غار بالاتره. یعنی بعد از ورود به غار باید یه سرپایینی نسبتا تند رو می رفتیم پایین. غارِ خیلی باز و خنکی بود اما واقعیت اینه از وقتی که غار علیصدر یا غار کتله خور رو دیدم، دیگه هیچ غاری برای من رنگ و رو نداره. بدون تعصب، غارهای ایران جز زیباترین غارهای جهانه. بیشتر جاهای دیدنی غار با لامپ های رنگی روشن شده بودن.
در واقع خیلی رنگ طبیعی نداشتن. چرا دورغ … غار برام خیلی جذابیت نداشت. دهانه غار خیلی گشاد بود و برای همین نور تا عمق زیادی از دالان نفوذ می کرد.
غار دو تا تالار داشت: در وسط تالار اول یه ستون قرار داشت. از یه طرف ستون رد می شدیم و بعد از عبور از یه سوراخ نسبتا تنگ می رسیدیم به تالار دوم و دوباره برمی گشتیم به تالار اول و از سمت دیگه ستون می رسیدیم به دهانه. اگه درست یادم مونده باشه! یه پدیده بی ادبی هم این غار داره که عکسش رو نمی ذارم. شما عکس های همین غار رو توی گوگل جستجو کنید پیداش می کنید. مردم خیلی با این قطعه حال می کردن!

سفرنامه ویتنام ،غار سونگ سوت Sung Sot

سفرنامه ویتنام ،نمایی از نزدیکی دهانه غار در جزیره Bon Hon
بعد از کمی معطلی برگشتیم به کشتی مون. خبر خوبی در انتظارمون نبود. کاپیتان می گفت که هواشناسی اعلام کرده امشب در خلیج باد میاد. بادی که اصلا قدرتی نداشت و با توجه به عمق کم خلیج اصلا موجی ایجاد نمی کرد. ظاهرا چند سال پیش به خاطر یه باد شدیدتر یه کشتی غرق شده و چند تا توریست هم مفقود شدن. با توجه به سطح پایین استانداردهای امدادگری در ویتنام، دولت از ترس فشارهای خارجی، با هر بادی حضور توریستها در خلیج رو ممنوع می کنه.
البته شاید باورتون نشه من اصلا دلم نمی خواست شب رو تو کشتی بمونم. سالها تو دریا خوابیدن برام بس بود. یه جزیره بزرگ در خلیج هست به نام Cat Ba شنیده بودم قشنگه و جای دیدنی هم داره. دوست داشتم اون رو ببینم حتی به خاطرش چونه هم زده بودم. حالا انگار خدا، خواستِ من رو به علاقه ۱۰ نفر دیگه ترجیح داده بود! بنده خدا کاپیتان با کلی خجالت عذر خواهی کرد و گفت برای شب شما رو به جزیره Cat Ba می بریم! من در ظاهر نشون دادم که خیلی ناراحتم ولی تو همه اعضای بدنم عروسی بر پا بود.

سفرنامه ویتنام ،بدون شرح
اما خوشم میاد که بیشتر توریستهای غربی یه حرف منطقی رو بدون غر و لند می پذیرن. درسته باد شدید نبود اما به هر حال دستور دولته. کاپیتان هم که نمی تونه سرپیچی کنه. به جان خودم اگه تو ایران بود کشتی رو در خوش بینانه ترین حالت می کردن تو حلق کاپیتان. حدود یکی دو ساعت کشتی آروم آروم به سمت جزیره بزرگ حرکت کرد. آسمون خاکستری بود. کمی هم هوای خلیج مه آلود شده بود البته نه اونقدر که دید رو خراب کنه. به نظرم این مه رقیق مناظر دور دست رو خیلی مرموزانه تر می کرد. هوا بوی برف می داد.
همه روی عرشه نشسته بودیم. حالا یخ افراد گروه کمی آب تر شده بود و با هم حرف می زدن. به غیر از خانم کتابی که داشت مطالعه می کرد. به غیر از اون دو تا زوج، یه آقا و خانم اهل سورینام و یه خانواده بزرگ آلمانی هم همراهمون بودن. داشتم با دوربینم فیلم می گرفتم و روی فیلم هم حرف می زدم. برای همین بعدش برای خیلی هاشون جالب بود بدونم من به چه زبونی حرف می زنم. چون براشون خیلی آشنا نبود حدس می زدن من اهل شرق اروپا باشم.

سفرنامه ویتنام ،عرشه کشتی
همیشه وقتی میگم من اهل خاورمیانه هستم، تنها موردی که به فکرشون می رسه اسرائیله. واقعیت اینه که من خیلی به ندرت توریستهای خاورمیانه ای رو تو جاهای دیگه دیدم. شاید تو مراکز خرید راحت تر بشه پیداشون کرد. ایرانی بودن من برای اون زوج سورینامی و اون خانم هلندی از همه جالبتر بود. اون آقا سورینامیه که قیافش خیلی شبیه به بومی های چشم بادومی آمریکای جنوبی بود، در مورد سفرم به برزیل می پرسید.
وقتی گفتم که مثلا ریو و سائو و ایگواسو بودم یه جورایی مسخره ام کرد و گفت: تو هم مثل همه رفتی فقط جاهای توریستی! برزیل جاهای خیلی قشنگی در مرکز و شمال داره. تو اصلا برزیل رو ندیدی. البته چند سال بعد طی عملیاتی انتحاری پاسخ کوبنده ای بهش دادم. روزی در موردش خواهم نوشت.

سفرنامه ویتنام ،تورهای لوکس تر معمولا از این کشتی ها استفاده می کنند

سفرنامه ویتنام
رسیدیم به Cat Ba (این نام به ویتنامی یعنی ” جزیره زنان “). جزیره ای بزرگ که به غیر از ناحیه ای کوچیکی از اون، نه قابل سکونته و نه قابل کشاورزی. چون پر از ارتفاعات صخره ای و پوشیده از جنگل انبوهه. ما رو جایی پیاده کردن که تا ناحیه مسکونی جزیره کلی فاصله داشت. ما اینطرف جزیره بودیم و ساختمونها اون طرفش. اما یه خوبی داشت. می تونستم قسمتهای بزرگی از اون رو از داخل اتوبوس ببینم. تمام جاده به شدت پیچ در پیچ و جنگلی بود. بسیار زیبا. رسیدیم به هتلها. همه رو توی یه هتل جا دادن و صد البته بیچاره مجردها که همیشه سرشون بی کلاهه. خیلی مودبانه از من اجازه خواستن که بهم توی یه هتلی که چند متر اونطرف تر بود اتاق بدن. یه اتاق سه نفره که البته همش برای خودم بود.
شام رو با هم خوردیم. البته یارو کله اش تو کتاب بود!! کلمه ها رو فتوسنتز می کرد. هیچ کس به فکرش نرسیده بود که حالا که مثلا طوفانه فردا برنامه مون چی میشه. راهنما رو کشیدم یه گوشه و ازش پرسیدم برنامه فردا چیه. گفت هیچی استراحت می کنید تا ظهر، بعدش برمی گردیم به هانوی. گفتم نه دیگه نشد اومدی راه نیای! اینطوری که نمیشه. گفت خوب تو برنامه ای داری؟ گفتم آره آمار گرفتم توی این جزیره در بالای یه کوه که مشرف به خلیجه یه قلعه قدیمی هست. ما رو ببر اون بالا. اول یه کمی بهونه آورد که جاده اش سربالاییه و سخته و تازه باید پنج صبح بیدار بشید.
گفتم من بیدار میشم. گفت خوب بقیه نمیشن. گفتم به من چه بیدار نمیشن من رو تنهایی ببر اونجا. بنده خدا تسلیم شد گفت خوب با بقیه هم صحبت کن. بعد از شام بلند به همه اعلام کردم اگه مایل هستید یه همچین برنامه ای داریم. هر کی می خواد پنج صبح بیاد دم در. و ساعت پنج صبح به غیر از اون زوج سورینامی همه اومده بودن دم در! یعنی راهنما می خواست من رو پاره پوره کنه!!! باور کردنی نبود که خانم کتابی هم بدون کتاب لبخند زنان اومده بود و به همه سلام کرد. بسی مشعوف شدم. اتوبوس از یه کوه بالا رفت و رفت و رفت تا رسید به ابتدای یه راه سیمانی که به قلعه ختم می شد. از اینجا پیاده رفتیم تا قلعه.

سفرنامه ویتنام ،راه سیمانی قلعه
شاید ده دقیقه یا یه ربع راه بود. واقعیت اینه که از خود قلعه چیز زیادی باقی نمونده بود. بیشتر یه سری سنگر و استحکامات بود تا قلعه. اینجا رو ژاپنی ها در جنگ جهانی دوم ساخته بودن. چند تا انبار مهمات داشت و یه سری کانال و یکی دو نقطه برای نصب و شلیک توپ. هنوز یکی دو تا از اون توپها باقی مونده. به خاطر وجود همین توپها به اینجا میگن ” قلعه توپ ” یا Cannon Fort. چند تا مجسمه هم از سربازهای در حال جنگیدن رو در کنار توپها قرار داده بودن. مجموعه یه موزه جنگی خیلی کوچیک هم داشت.

سفرنامه ویتنام ،” قلعه توپ “
اما من این همه آدم رو نکشیده بودم اینجا برای دیدن این خرت و پرتها. طبق نظر کتاب Lonely Planet منظره ای که از این قلعه دیده میشه یکی از بهترین منظره ها در سرتاسر ویتنامه. لاف نزده بودن. حرفشون راست بود. از اون بالا خیلی چیزا معلوم بود: سرتاسر جزیره، کلی جزیره کوچولو و بزرگ و روستا و بازار شناور که در قسمت دیگه ای از خلیج قرار گرفته بود. این بازار شناور مجموعه بزرگی از قایقهاست که در پناه یه جزیره صخره ای قرار گرفته که البته جز برنامه تور ما نبود. وقتی داشتیم منظره رو نگاه می کردیم، همراهان از من بابت این پیشنهاد تشکر کردن. خواهش می کنم!

سفرنامه ویتنام ،ساختمونهایی که می بینید تنها قسمت مسکونی جزیره است. قلعه واقعا منظره خوبی داره

سفرنامه ویتنام

سفرنامه ویتنام ،بازار شناور
از اون بالا هم که نگاه می کردم به نظر می رسید که کاپیتان دروغ نگفته بوده. هیچ قایق توریستی دور و بر بازار نبود. چند تا از اون کشتی ها هم وسط خلیج به هم چسبیده بودن. بازدید که تموم شد برگشتیم به هتل. یکی از پسرهای اون خانواده آلمانی اومد به اتاق من. کلی در مورد جام جهانی فخر فروخت بهم لامصب. از حسش وقتی که برزیل رو به معنی واقعی کلمه ” له ” کردن می گفت. من خیلی برزیل رو دوست دارم. می خواستم خفش کنم!
هنوز کمی وقت داشتیم. خیلی ها ترجیح دادن بگیرن بخوابن تو اتاقشون. هوا بارونی بود اما نه بارونی که آدم رو اذیت کنه. لباس ضد آب هم داشتم. می دونستم که اطراف جزیره مسیرهای قشنگی برای راهپیمایی هست. راه افتادم. کمی که از شهر دور شدم تابلوهایی من رو به سمت تعدادی ساحل هدایت می کردن. البته الان که بارونی و سرد بود قطعا تو ساحل خبری نبود. اما مسیر راهپیمایی حرف نداشت.
تمامش صخره ای بود. رسیدم به یه ساحل. اون طرف می تونستم یه مسیر نرده دار رو ببینم که در دامنه یه صخره ساخته شده. صخره ای که به طور عمودی به دریا می رسید. تمام این مسیر رو رفتم تا آخرش رسید به یه هتل. احتمالا این راه رو برای هتل ساخته بودن. بارون کمی شدید شده بود اما برام مهم نبود. ولی باد واقعا سرد بود. کم کم داشت مه خلیج غلیظ می شد. خوشحال بودم که به موقع اینجا اومدم. اگه یه روز دیرتر می رسیدم احتمالا اصلا نمی تونستم وارد خلیج بشم.

سفرنامه ویتنام ،یکی از معدود ساحلهای جزیره

سفرنامه ویتنام

سفرنامه ویتنام
دوباره با اتوبوس رسوندمون به اسکله. انگار آب اومده بود بالا و چند تا درخت رو نصفه و نیمه غرق کرده بود. دیگه از کشتی سفیدمون خبری نبود. کمی منتظر موندیم تا قایق بیاد و ما رو برسون به ساحل اصلی. به نظرم مه غلیظ خلیج رو خیلی جذاب تر کرده بود. مردونه به نظر می رسید! … و بالاخره رسیدیم به هانوی. هوا حسابی بارونی شده بود. از اون بارونهایی که مسافر رو از کار می اندازه اما چه اهمیتی داشت، من چند ساعت دیگه پرواز داشتم. با کمی پیاده روی رسیدم به جایی که مینی ونهای فرودگاه قرار داشتن.
بدشانسی آورده بودم چون ون ها هر یه ساعت حرکت می کردن و ون قبلی چند دقیقه پیش رفته بود. اگه یه ساعت صبر می کردم اوضاع خطرناک می شد. اصلا نمی خواستم پرواز رو از دست بدم. شانس آوردم چند تا خانم هم رسیدن. فقط سه نفر جای خالی وجود داشت. راننده رو قانع کردم که پول اون چند نفر باقی مونده رو هم بدم و ون راه بیفته. خانمها هم قطعا استقبال کردن. سر موقع رسیدم به پرواز. بدی این پرواز که با قطرایرویز انجام می شد این بود که دو ساعت توقف در بانگکوک داشت و ما باید تو هواپیما می موندیم. همین توقف فرصت داد با دقت بیشتری فرودگاهها رو با هم مقایسه کنم. انصافا فرودگاههای ویتنام پیش تایلند حرفی برای گفتن نداشتن.

سفرنامه ویتنام
خوشحال میشم نظراتتون رو بدونم
اگر شما هم به ویتنام سفر کرده اید، سفرنامه ویتنام خودتون رو به اشتراک بگذارین.
از بخش جدید ترین مطالب بازدید کنید.
4 دیدگاه
مریم نوائی
سلام ..سفرنامه تون را خوندم ..منم یک ماه قبل ویتنام بود ..خلیج هالونگ ..دلتای مکونگ از جاهای زیبا و دیدنی ویتنام بود برام ..البته من بعد از ویتنام رفتم کامبوج ..و از کامبوج بخصوص شهر سیم ریپ خیلی بیشتر خوشم اومد
Andra
Thanks a lot for sharing this with all of us you actually recognise what you’re
talking about! Bookmarked. Please additionally talk
over with my website =). We may have a hyperlink alternate agreement between us
Feel free to visit my webpage … Order Alpha Health Male Enhancement
Demetra
Incredible! This blog looks just like my old one!
It’s on a totally different subject but it has pretty much the same layout and design. Great choice of colors!
My web page; BUy Villa Hills CBD
Lucretia
Hi my loved one! I want to say that this post is awesome, nice written and come
with almost all important infos. I would like to look extra posts like this
.
Also visit my blog post; Bright Frog CBD Reviews