عمرا کسی تو این مملکت پیدا بشه که دماوند رو نشناسه یا عکسش رو ندیده باشه. بدون شک معروفترین اثر طبیعیه ایرانه. انقدر مهم و واضحه که از دوران باستان و اساطیری، جایگاه ای افسانه ای داشته. ضحاک تو این کوه به زنجیر کشیده میشه، دیو سپید پای در بند نامیده میشه و …
دماوند بلندترین کوه فلات ایران و بلندترین آتشفشان آسیاست. حتی جهانگردهای غربی اگه یه مختصر به جغرافیا علاقه داشته باشند، نام این کوه رو می دونند. از خیلی هاشون نام این کوه رو شنیدم. البته از نظر رنکینگ جهانی ارتفاع، دماوند خیلی جایگاه شاخصی نداره. انقدر توی آمریکای جنوبی آتشفشانهای بالای ۶۰۰۰ متر هست که دماوند بینشون گمه اما به جرات میگم کمتر کوهی رو دیدم که ابهت این مخروط رو داشته باشه.
از نظر تاریخی، هیچ موردی از فوران این آتشفشان در حافظه نیاکان ما باقی نمونده حتی در افسانه ها. این نشون میده که سالهاست خاموشه. بررسی های زمین شناسی، آخرین فوران این کوه رو به حدود ده هزار سال پیش برمی گردونند. امیدوارم دیگه هیچ وقت فعال نشه چون معلوم نیست چه به سر تهران میاره. کلا کلکسیون فاجعه ها که تو این مملکت تکمیله، فقط همین یه مورد رو کم داریم!
دماوند کامل غیرفعال نشده. هنوز هم از بعضی از سوراخها در نزدیکی قله کوه گازهای گوگردی بیرون میاد. بعضی وقتها انقدر میزان این گاز زیاد میشه که کوهنوردها قید صعود به قله رو می زنند. گوگرد واقعا بوی آزار دهنده ای داره.
دماوند قله فنی ای نیست البته اگه دامنه شمالی رو فاکتور بگیریم. بیشتر توان فرساست تا فنی. مثلا دامنه شرقی اش خیلی طولانیه. راحت ترین و کوتاه ترین مسیر، دامنه جنوبی قله است. برای آدمهایی مثل من که یه مقدار پاشون مشکل داره و کمی هم تنبل هستند، این مسیر بهترین مسیره. هم آدم تو مسیر زیاد هست، هم جان پناههای مناسب داره و هم قاطر برای حمل کوله ها تا آخرین جان پناه.

جغرافیای صعود به قله دماوند

صعود به قله دماوند
موقعیت دماوند در استان مازندران در شهرستان آمل. البته عجیبه که اداره این منطقه رو به آمل دادن. تهران خیلی به اینجا نزدیکتره
چند تا نکته مهم برای صعود به قله:
۱- بیشترین چیزی که برای صعود به دماوند نیاز دارید انگیزه و آمادگی بدنیه. خیلی توصیه می کنم حتما قبلش یکی دو تا صعود به بالای چهار هزار متر داشته باشید. مثلا قله توچال کوه بسیار مناسبی برای آمادگی برای رفتن به دماونده.
۲- اگه میگرن دارید به دماوند نرید. هم برای خودتون دردسر میشه، هم برای همراهانتون.
۳- اگه تجربه های اول کوهنوردی شماست، قطعا دماوند گزینه مناسبی نیست. بذارید بدنتون به تغییرات ارتفاع بیشتر عادت کنه.
۴- هیچ وقت کوههای بالای چهار هزار متر رو یه ضرب صعود نکنید. احتمال ارتفاع زدگی خیلی جدیه. بعضی وقتها می تونه منجر به مرگ بشه. هم برای سبلان و علم کوه و هم برای دماوند این نکته رو رعایت کنید. میزان اکسیژن تو قله دماوند نصف تهرانه.
۵- حتما وسایل خوب همراه داشته باشید. کفش خوب بپوشید. با پوتین سربازی هم میشه رفت قله اما صعود رو زهرمارتون می کنه! لباس ضد باد واقعی همراه داشته باشید. لباس گرم خوب بپوشید و یدکی هم داشته باشید. از ارتفاع ۴۵۰۰ به بالا باد پدر آدم رو درمیاره! باد از توی آدم رد میشه! پشت هر سنگی هم که قایم بشید باز هم باد به شما می خوره. اگه میشه از این کلاههایی داشته باشید که دزدهای بانک می کشند روی صورتشون، اینجوری لب و دماغتون نمی ترکه!
۶- تنها صعود نکنید. هیمالیا نوردها هم این کار رو نمی کنند!
۷- دستکش خوب داشته باشید. این رو جدی بگیرید. دستکش من خوب نبود. مجبور بودم دو تا لنگه اش رو بکشم روی یه دستم اون یکی دستم رو بذارم تو جیبم. جوراب پشمی خوب داشته باشید. جوراب یدکی هم همینطور.
دبیرستانی بودم که کوهنوردی رو شروع کردم. دیگه کار به جایی رسیده بود که یه هفته در میون میرفتم تا قله توچال. سبلان هم رفتم. اما دوران دانشجویی، اون هم تو بوشهر من رو از کوه دور کرد و بعدا هم بیشتر رفتم سراغ طبیعت گردی. اوضاع داغون زانوهام هم دیگه اجازه کوهنوردی بهم نمیده.
یادمه دبیرستانی که بودم هر وقت تو تهران باد می اومد، می رفتم پشت بوم و با عشق دماوند رو نگاه می کردم. (انقدر با علاقه نگاه می کردم که یکی دو بار متوجه حضور دختر همسایه هم نشدم!) اون موقع نه هوا به این کثیفی بود و نه انقدر ساختمون بلند وجود داشت که جلوی دیدم رو بگیره. رسیدن به قله این کوه برام آرزو شده بود. هر وقت هم می خواستم برم جور نمی شد.
حدود سه چهار سال پیش بود که دست به یه عملیات انتحاری زدم. دیدم اگه نرم قله دیگه زانوهام این اجازه رو به من نمیدن. برای همین به یکی از همکارام گفتم اگه پایه است دو نفری بریم برای قله. جالبه که نزدیک ده سال بود کوهنوردی نکرده بودم اما مشکلی بابت هم هوایی نداشتم.
هم به خاطر اینکه معمولا توی سفرهام زیاد پیش میاد تا ارتفاعات بالا برم و هم اینکه بیش از ده سال بود که از جنوب با پرواز می اومدم تهران و همین تغییر زیاد ارتفاع در حدود ۱۷۰۰ متر، بدنم رو در مقابل تغییر ارتفاع مقاوم تر کرده بود. بعدا هم در زمان صعود این رو قشنگ حس کردم. با یه اقامت چند ساعته در جان پناه سوم بدون هیچ مشکل و سر دردی تا قله رفتم.
برای صعود از دامنه جنوبی میرید جاده هراز و اونجا نرسیده به پلور ( اگه اشتباه نکنم) میرید به سمت رینه. تا جان پناه اول که الان فدراسیون کوهنوردی اونجا پارکینگ زده راحت میشه با ماشین شخصی رفت. جاده کامل آسفالته. اونجا با یه پول مختصر ماشین رو گذاشتیم تو پارکینگ و با یه نیسان تا جان پناه دوم در ارتفاع تقریبا ۳۰۰۰ متری رفتیم. میشه با ماشین شخصی هم رفتم اما مسیر کاملا سنگلاخه. به بارگاه دوم میگن گوسفند سرا چون مردم محلی کلی گوسفند میارن اونجا برای چریدن.
اگه دوست دارید به خودتون ریاضت بدید، از اینجا می تونید کوله هاتون رو بندازید دوشتون و رو یه مسیر چند ساعته رو تا بارگاه سوم در ارتفاع ۴۵۰۰ متری طی کنید. یا می تونید مثل خیلی ها بارتون رو به قاطرها تحویل بدین و اون رو تو بارگاه سوم تحویل بگیرید.
من زانوی اضافی برای بارکشی ندارم. قرار هم نیست هیمالیا نورد بشم برای همین بارم رو تحویل دادم. بهتره شما هم همین کار رو کنید و مفصلهاتون رو برای سفرهای بعدی نگه دارید مگر اینکه قصد داشته باشید یه کوهنورد حرفه ای بشید.
بارگاه دوم: گوسفند سرا

صعود به قله دماوند
سه چهار سال پیش هر کوله رو سی هزار تومن گرفتن تا بارگاه سوم بردن.
موقع مناسبی رفته بودیم. تقریبا اواخر تیرماه. هوا خنک بود و کوهپایه پر از شقایق های سرخ. راستش دوستم ” علی ” یه بار به قله رفته بود و می گفت مسیر رو بلدم اما وقتی اونجا رسیدیم زد زیر همه چیز! می گفت مسیر رو بلد نیستم. اما نیازی به بلد نبود، کلی کوهنورد داشتن می رفتن بالا. ما هم پشت یه گروه راه افتادیم.
بعد از یکی دو ساعت لیدر اون گروه که از بچه های صنایع دفاع بودن از ما دعوت کردن که بهشون بپیوندیم.
تا جان پناه سوم هیچ مشکلی پیش نیومد. دو ساعت بعد از رسیدنمون قاطرها هم رسیدن. جان پناه از سنگ ساخته شده و برای اون موقعیت بسیار قابل قبوله. آب داره خنک و تگری ( آب از چشمه های خود کوه گرفته میشه) تخت خواب با پتو سربازی و حتی دمپایی هم داره. یعنی اون موقع داشت.
فکر کنم شبی دو هزار تومن هم بیشتر نمی گرفت. البته اگه تعداد کوهنوردها زیاد باشه و جا نباشه اون موقع باید برید سراغ کمپ قدیمی که چند متر پایینتره و رایگانه اما هیچ امکاناتی نداره. بهتره قبل از صعود چک کنید که صعود سراسری به قله نباشه. بارگاه حتی یه بوفه جمع و جور هم برای فروش مواد غذایی داره که خوب طبیعیه قیمتش بالا باشه.

نمای بیرونی بارگاه سوم

داخل جان پناه و تخت های آن
برای ساختن بارگاه سوم متاسفانه تلفات هم داده شده. یه هلیکوپتر در زمان حمل تیرآهن به کوه برخورد کرد و خلبانهاش کشته شدن. هم خلبان و هم اون هلیکوپتر یه زمانی در شرکت ما پرواز می کردن و اتفاقا من سوار اون هلیکوپتر هم شده بودم. اما انقدر وزن این هلیکوپترهای روسی زیاد بود که بعدا شرکت عذرشون رو خواست.

روحشون شاد. این هلیکوپترهای کاموف روسی برای مدتی به سکوهای نفتی سرویس می دادن. دو بار سوارشون شده بودم. فرقشون با هلیکوپترهای غربی مثل فرق مینی بوس فیات قدیمی و اتوبوس VIP هستش!
بعد از ظهر با این دوستان صنایع دفاعی چند صد متری رفتیم بالا و برگشتیم. سعی کردم یه چند ساعتی بخوابم. بیشتر کوهنوردها برای در امان موندن از بخار گوگرد سعی می کنند قبل از ظهر به قله برسند بنابراین ساعت ۲ یا ۳ شب حمله به قله رو شروع می کنند. یکی از بچه های اون گروه به خاطر ارتفاع زدگی برای حمله نیومد برای همین مسئولیت نگهداری از کوله همه بچه ها رو به عهده گرفت. من هم یه کوله کوچیک که برای حمله آورده بودم رو پر از خوراکی و آب کردم و راه افتادیم.
اولش که هیچی معلوم نبود. باد خیلی سردی می اومد. روی سنگها پر از بلور یخ بود. تا نزدیکی های اذان صبح من به راحتی در جلوی گروه راه می رفتم. همین که زمان نماز صبح شد، دوستان صنایع دفاعی اصرار کردن که باید نماز بخونیم. ما در جایی بودیم که کاملا در معرض باد قرار داشتیم.
دیگه هیچ کوهی بلندتر از ما نبود که جلوی باد رو بگیره. هر چی اصرار کردم که ایستادن بهمون آسیب میزنه قبول نکردن. تو این جور مواقع حتی میشه نماز رو در حال حرکت خوند (البته خیلی به مسائل دینی تسلط ندارم) یا لااقل نسبتا سریع خوند اما نماز خوندن دوستان بسیار کند بود و با چند تا دعا هم همراه شد چیزی نزدیک به نیم ساعت باد مستقیم به پاهای من زد و تمام! عضلات پای من نصف انرژی خودشون رو از دست دادن.
عضلات گرم شده کاملا یخ کرد. این کار اونها باعث شد بیشتر از نیمی از گروه ۱۴ نفریشون بعد از یکی دو ساعت از صعود انصراف بدن و برگردن چون پاهاشون گرفت. من هم با پررو بازی تا قله رفتم عملا با یه پا! بعدا لیدر گروهشون هم قبول کرد که اشتباه کردن.

جان پناه قدیمی در نزدیکی بارگاه سوم
هوا که روشن شد چند منظره خیلی زیبا در برابرمون قرار گرفت: دریاچه سد لار در سمت چپ، دریایی از ابر زیر پامون، سایه کوه دماوند روی زمین و از همه زیباتر، مرتفع ترین آبشار آسیا. آبشاری که به آبشار یخی معروفه. ارتفاعش ده متر هم نمیشه اما در ارتفاع پنج هزار متری قرار گرفته. کلا دمای اون منطقه حتی در تابستون فقط برای یک یا دو ساعت در ظهر به بالای صفر می رسه و کمی آب جاری میشه بعدش یخ میزنه. برای همین ما همیشه شاهد یه ” یخ شار ” به جای ” آبشار ” هستیم.

آبشار یخی مرتفع ترین آبشار آسیا

تجربه سفر صعود به قله دماوند

سایه دماوند روی زمین در هنگام طلوع آفتاب
از اینجا به بعد قدمها خیلی کند میشن. سرما و باد خیلی آزار دهنده بود. انقدر دماغم رو پاک کرده بودم که لب بالا و دماغم زخم شد. همش فکر می کردم اونهایی که بالای هشت هزار متر میرن عجب جونی دارن. من که عمرا این کار رو بکنم. از همونجا می شد بخارهای گوگرد رو تو قله دید. خوشبختانه جهت باد طوری بود که بخار رو از ما دور می کرد.
نزدیکی قله میشه سوراخهای زرد رنگی رو دید که ازشون بخار بدبو متصاعد میشه. سعی کنید صورتتون رو بهش نزدیک نکنید. پودر گوگرد شدید چشم رو می سوزونه. من تا یه هفته کله ام بوی گوگرد می داد.

دایره زرد سوراخی رو نشون میده که از داخلش بخار گوگرد بیرون میاد

چند قدم مونده به قله
و در نهایت حدود ساعت یک بعد از ظهر رسیدیم به قله. قله ای که خیلی وقته از اولین فتح اون می گذره. انگار تو سفرنامه ناصرخسرو اشاره شده که بعضی ها از نزدیک قله گوگرد می آوردن و می گفتند که نوک قله تخته. دهانه کوه خیلی بزرگ و خشکه برعکس قله سبلان که یه دریاچه قشنگ داره. جنازه چند تا گوسفند یخ زده هم اونجا هست که معلوم نیست چطوری تا این بالا اومدن.
هوا قطعا زیر صفر بود ( ادعا شده که در قله دماوند دمای ۶۰- درجه هم اندازه گیری شده) می گفتند از اون بالا اگه هوا صاف باشه میشه دریای خزر و جنگلهای شمال رو دید.من که جز گرد و غبار چیزی ندیدم.اصلا انقدر سرد بود و من انقدر خسته بودم که حتی یادم رفت یه عکس از دهانه آتشفشان بگیرم.
پشت هر سنگی می رفتم باد می زد بهم. بالاخره بین دو تا سنگ که باد کمتری می اومد نشستم و چند لحظه چشمام رو گذاشتم رو هم. یکی از این دوستان که جو گیر شده بود فکر کرد من خوابیدم الا یخ می زنم. اومد زد تو گوشم!!! نخواب یخ می زنی!!! دیوووووونه. یه کم Kit Kat تو دهنم بود زهر مارم کرد اون رو.

قله دماوند. اینجا یادگاری زیاد پیدا میشه

گوسفند یخ زده در قله. تقریبا مومیایی شده
بیشتر از یه ربع نشد تو قله دووم بیاریم. بخارهای گوگرد به سمت ما برگشته بودن. سریع راه افتادیم و اومدیم پایین. فکر کنم سه چهار ساعته رسیدیم به بارگاه سوم. یه غذایی خوردیم و من قصد داشتم که شب رو تو بارگاه بمونم و فردا سر حوصله برگردم پایین. اما علی گیر داده بود که بریم من کار دارم. حساب کنید ما در عرض یه روز از بارگاه سوم رفتیم قله و برگشتیم پایین تا دم ماشین!
انقدر پاهام خسته بودن که نمی تونستم کلاچ رو فشار بدم. در کل هدفم از این صعود برآوردن آرزوم بود اما از نظر طبیعت گردی خیلی لذت نبردم. همیشه ناراحت بودم چرا وقتی رفته بودم بولیوی به قله ۶۰۱۱ متری که نزدیکمون بود صعود نکردم. نزدیک قله دماوند کاملا مطمئن شدم اگه یه کار درست تو عمرم کرده باشم، همین بالا نرفتن از اون قله ۶۰۰۰ متری بوده. البته کوه آدم رو می کِشه و من هم کِرم دارم. شاید دوباره رفتم اون بالا اگه زانوهام همراهم بیان!

تجربه سفر صعود به قله دماوند

تجربه سفر صعود به قله دماوند

تجربه سفر صعود به قله دماوند
از بخش جدید ترین مطالب بازدید کنید.
3 دیدگاه
زهرا
منم اولین بارم هست ک میخوام صعود کنم و عاشق این تعریف ک سفرنامتون شدم
نادر بختیاری
یادتون نره، کفش خوب، لباس ضد باد خوب، لباس گرم، دستکش و جوراب گرم داشته باشید تا بتونید لذت کافی از صعودتون ببریو
parya
چه بیام ساده و خوبی
کسی که اول راهه و تازه شروع کرده چقدر باید صبر کنه که به دماوند برسه ؟ حداقل چقد تمیرن میخواد؟